- مديريت فرهنگي؛ از الزام به تعهد و تخصص تا تفاوت نگرش به مقولههاي فرهنگي و هنري
گیگر:
مديريت فرهنگي يکي از مهمترين رشتههاي دانشگاهي در جهان امروز است که متاسفانه در کشور ما به آن کمتوجهي شده و اين موضوع متاثر از همان کمتوجهي کلان به مقوله فرهنگ، تاثيرات مهم و موثر آن بر مديريت کلان يک کشور است.
گروه فرهنگی ، يکي از معضلات مشهودي که در اين زمينه وجود
دارد تفکر آرمانگرايانه برخي مديران فرهنگي تازهمنصب است که ميخواهند به سادهترين
شکل و در کوتاه مدتترين زمان ممکن تغيير ايجاد کنند. آنها اين کار را با حذف تمامي
اعمال موجود مديريت قبلي انجام ميدهند؛ بدون آنکه توجه کنند کداميک از کارهاي انجامشده
درست است و آنها مي توانند آن را ادامه دهند. اين نوع مديران که ميخواهند چرخ را از
ابتدا ابداع کنند متاسفانه بهدليل همين روحيه آرمانگرايانه بيريشه، چرخهاي چندضلعي
ميآفرينند و همان حرکت کند و گه و گاه ماشين مرکز مربوطه را هم به سکوني مبدل مي کنند
که چند مدير بعدي بايد بکوشند تا تازه به همان جايي که اين مدير شروع به کار کرده بود
برسند! اين نوع از مديران معمولا خودراي و مشاورگريزند و به خردجمعي همانقدر اعتقاد
دارند که سگ گله به توبه گرگ!به گزارش بولتن نیوز ، نوع ديگر مديران محتاط و خستهاند و ميخواهند
چرخي را که در حال حرکت است همانطور رو به جلو ببرند. در دوره اين مديران از تغيير
خبري نيست و اگر هم باشد در حد نامحسوس است. در اين دوره همان محصولات، برنامهها و
شگردهاي اداري قبلي ادامه پيدا ميکند و خبري از ابتکار و نوآوري نيست. اين مديران
سري را که درد نميکند دستمال نميبندند و به معمول آنقدر هستند تا زمان بازنشستگي
آنها فرا رسد.مديران ديگري هم هستند که فرهنگ را پلکان
ترقي خود ميکنند تا به مقاصد سياسي يا اقتصادي برسند. اين نوع مديران با استقرار در
يک محيط فرهنگي، بهويژه رسانهها و بهويژهتر روزنامهها و خبرگزاريها ضمن ايراد
گرفتن از زيردستان بيچاره موجودي که معمولا سواد فرهنگي و رسانهاي بيشتري نسبت به
مدير مربوطه دارند؛ سعي در شالودهشکني و نوآوريهايي ميکنند که مصالح نردبان آنها
بهسوي آينده شود و پس از سوءاستفاده خود از مراکز متعلقه و پلهنورديهاي يک شبه در
محل جديد خود مستقر ميشوند و اگر کسي مثل خودشان جاي آنها را نگيرد خلقي از فقدانشان
شاد و آسوده ميشوند.در کنار همه اينها مديراني هستند که صاحب
انديشه و نگرش متفاوتي نسبت به مردمند و اين باعث جدايي آنها از جامعه ميشود. اين
نوع مديران خود دو دسته مختلف را تشکيل ميدهند.دسته اول کساني هستند که دوست دارند مرکز
سپردهشده به آنها را بر اساس سلايق شخصي و با کارمندان مورد علاقه خود پيش ببرند و
هيچ سعياي در نگهداري و تغيير شيوههاي کاري کارمندان نميکنند. در زمان مديريت اين
افراد همه چيز در حد شعار باقي ميماند و اغلب مديران بالادستي هم خود ذله ميشوند
و به بهانه مدير مربوطه کارشان به اخراج و البته در ظاهر به استعفا ميکشد.دسته دوم
شيفته اصحاب فرهنگ و هنرند و بريا همين نوع تفکرشان با مردم فاصله زيادي ميگيرد چراکه
تصورات اغلب هنرمندان بيشتر تجريدي و تخيلي است و غير از يان اگر باشد به آفرينش لازم
نميرسند اما يک مدير بايد واقعبين و مردمي باشد تا بتواند بين اصحاب فرهنگ و مردمي
که مخاطب توليدات اين اصحاب شمرده ميشوند ارتباط دوسويه خوبي برقرار کند. اين شيفتگي
اما باعث ميشود تا اين مديران تمايلات اهل فرهنگ و هنر را خواسته مردم بدانند و اينجاست
که محصولات توليدشده مورد توجه خواص قرار ميگيرد و توجيه اقتصادي آن به خطر ميافتد.
چقدر فيلم و کتاب و آلبوم موسيقي و عروسک و بازي رايانهاي و… داريم که دارند در
انبارها و فروشگاهها خاک ميخورند و مخاطب ندارند؟ اينها حاصل کمتوجهي فرهنگي به
خواستههاي مردم از سويي و ضعف آموزش در ارتقاي ذائقه فرهنگي مردم از طرف ديگر است
که هر دو مورد به ضعف شديد مديريت فرهنگي در کشورمان باز ميگردد. متاسفانه سر آخر
دودش به چشم خود اهالي فرهنگ و دولت خواهد رفت و مديران مربوطه به خواستههاي خود در
اين ميان رسيدهاند.منبع:خبرگزاری صبا